×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

دانستنیها

مطالب خواندنی

× می خوام عاشق بشم اما تب دنبا نمیذاره سر راه بهشت من درخت سیب می کاره
×

آدرس وبلاگ من

sky-water.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/sky water

بهلول و شیخ جنید بغدادی


  جنید بغدادی که از بزرگان عرفان و صوفیه است ، با مریدان خود به عزم سفر از بغدادبیرون رفت. در بین راه سراغ بهلول را گرفت ، به او گفتند که بهلول مردی است دیوانه ، گفت:بهر صورتی که هست او را پیدا کنید که با او حرفی دارم. مریدان به جستجو پرداخته و بهلول را در صحرایی پیدا کردند ، به شیخ خبر دادند، شیخ به سراغش رفت و تا به وی رسید سلام کرد ، بهلول پرسید: کیستی؟ گفت: شیخ جنید بغدادی هستم. بهلول گفت: شیخ بغداد تو هستی که مریدان را ارشاد می‏کنی؟ گفت: آری بهلول پرسید: چگونه غذا می‏خوری؟ گفت:اوّل، بسم الله می‏گویم و بعد ، از جلوی خود می‏خورم ، لقمۀ کوچک برمی‏دارم و به سمت راست دهان می‏گذارم و آهسته می‏جوم و به لقمۀ دیگران نگاه نمی‏کنم و از یاد حق غافل نمی‏شوم و در هر لقمه حمد خدا را می‏گویم و اول و آخر هر غذا دستهایم را می‏شویم. بهلول گفت : چگونه مرشد مردم هستی و هنوز غذا خوردنت را نمی‏دانی؟ این بگفت و به راه افتاد. مریدان گفتند: یا شیخ عرض نکردیم این مرد دیوانه است؟ شیخ گفت: سخن راست را از دیوانگان بایدشنید ، و دوباره به سمت بهلول به راه افتاد. بهلول پرسید: کیستی؟ گفت: جنید بغدادی هستم که غذا خوردن را نمی‏داند. بهلول پرسید: آیا سخن گفتن خود را می‏دانی؟ شیخ پاسخ داد: سخن به اندازه می‏گویم ، بی‏حساب نمی‏گویم ، به قدر فهم شنونده می‏گویم ، خلق را به جانب خدا و رسول خدا راهنمایی می‏کنم ، آنقدر نمی‏گویم که شنونده به ملامت آید ، دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می‏کنم. بهلول گفت: یا شیخ سخن گفتن هم نمی‏دانی ! بهلول روی از شیخ بگردانید و حرکت کرد ، که شیخ بار دیگر به دامنش آویخت ، بهلول گفت: کیستی؟ گفت: جنید بغدادی ، که طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی‏داند. بهلول پرسید: آیا آداب خوابیدن را می‏دانی؟ شیخ گفت : چون از نماز و اذکار و اوراد فارغ شوم ، لباس خواب می‏پوشم و مستحباتی را که از رسول اکرم (ص) رسیده‏است به جای می‏آورم. بهلول گفت: معلوم می‏شود که خوابیدن هم نمی‏دانی. بازهم بهلول خواست برود که شیخ به دامنش آویخت و گفت: به من بیاموز . بهلول گفت : یا شیخ ! بدان و آگاه باش که آنچه گفتی تماماً فرع است و اصل در طعام خوردن آن است که لقمه ، حلا ل باشد ، و امّا سخن گفتن ، باید برای رضای خدا باشد ، و اما خوابیدن ، باید که در وقت خواب ، بغض و کینه و حسد در دل تو نباشد ، و ذکر حقّ در دل باشد تا بخواب روی.
دوشنبه 11 مرداد 1389 - 12:07:06 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم